محل تبلیغات شما

یک سال قبل شهادتش توی زمستان باران نم‌نم می‌زد. دیدم حسین عکس رهبری را با موتور به خانه آورد. بهش گفتم: عکسَه پِه موتور از زیر پُل تا اینجو اوردیه؟ (عکس را با موتور از زیر پل آوردی تا این جا؟ زیر این بارون!») عکس را قشنگ گذاشت بالا و درستش کرد بهم گفت: ا اینجو تِش ندِهی.» (از این‌جا تکانش ندهی.) بهش گفتم: باشه. چقد قشنگه.» یک روز می‌خواستم جارو بزنم آمدم زیرش را جارو زدم گفت: کی قَدِ عکس رهبر زَندَه؟» (کی به عکس رهبر دست زده؟) بهش گفتم: خوم بیم اومم جارو کنم یادم رفت درستش کنُم.» (خودم بودم. آمدم جارو کنم یادم رفت درستش کنم.) برد گذاشتش همان‌جا و گفت: دِگَه قَدِش نزنی.» (دیگر بهش دست نزنی.) بهش گفتم: حسین قصه کیه گِرِم؟» (حسین حرف چه کسی را بگیریم؟) گفت: هر چی حضرت آقا گفتن

شهیدی که همه حقوقش را بخشید

شهــیدے که هنوز حلال مشکلات است

بیو گرافی شهید حسین ولایتی فر

» ,بهش ,عکس ,جارو ,گفتم ,حسین ,بهش گفتم ,رفت درستش ,با موتور ,را با ,از زیر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عصر اقبال هیجان با دوچرخه سواری دکتر اکبر کردی روانپزشک